پيام
+
محرمي نيست وگرنه که خبر بسيار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسيار است
*اي ملائک که به سنجيدن ما مشغوليد*
*بنويسيد که اندوه بشر بسيار است*
ساقههاي مژهام از وزش آه نسوخت
شُکر! در جنگل ما هيزم تَر بسيار است
سفرهدار توام اي عشق بفرما بنشين
نان ِجو ، زخم و نمک ، خون ِجگر بسيار است
پشت لبخند من آيا و چرايي نرسيد
پشت دلتنگيام اما و اگر بسيار است

هما بانو
01/4/4
کفش هاي مکاشفه
اشک ، آبادي چشم است بر آن شاکر باش/ هرکجا جوي رواني است کپر بسيار است/ سالها رفت و نشد موي تو را شانه کنم/ چه کنم دوروبرت شانه به سر بسيار است
نكاتي از فيزيولوژي ب
بياييد وبلاگم و از متون فيزيولوژي بهره مند بشويد