پيام
+
[تلگرام]
تو کوچه پس کوچه هاي اطراف حرم گم شدن
شلوغي و ازدحام سرسام آور زايران عرب و عجم
رفتن ب موکب عربها و شنيدن جمله ماکو مکان (جا نيست)
خستگي,تشنگي, حمل کوله پشتي و خسته شدن شانه هايمان
با دل شکسته و بغض وارد بين الحرمين شدن
و چشم نوازي دو گنبد طلايي
صداي سنج و دسته هاي عزداري
فواره هاي خنک گلاب رو سر پاشيدن و جاني تازه کردن!
و با بغض گفتن: آقايان جان! جان جانان! همشهرياتون بيرونمون کردن از موکبشان، هرجا ميريم ميگن جا نيست! خيلي ممنونيم ک در آغاز مارو ب منزلتون قبول کردين. لطفا کسي رو نشون بده, هادي راه! مارو ببره جايي نزديک خودتان.
ناگهان کسي روي شانه ميزند!
- دخترم تازه اومدين؟
- بله
- پشت سرم بياين, اينجايي ک داريم ميريم براي دانشگاه امام حسين ع هست. دقيقا تل زينبه اس ک دارن موکباي بزرگ ميسازن. من خادم اونجام. اسمم سادات هاشميه. اومدين ازتون کارت خواستن, بگيد ک ما از دوستان سادات هاشمي هستيم.
ما هم سادات هاشمي هستيم(باگريه).
خب پس فاميليم.
.
وقتي براش تعريف کرديم او هم شروع ب گريه کرد.
*خاطره*
98/9/1