پيام
+
نقي:آقاي رحمت اميني هزار جريبي!! /رحمت با خنده:جان/ نقي:تشريف بيار آقا/ باباپنج علي:زشته, بفهم /رحمت:نوکر بابا پنج علي/ نقي و رحمت ب بالکن مي روند./ رحمت:جانم داداش/ نقي:آقا شما اومدي اينجا غذا بخوري يا اومدي گل لگد کني؟ /رحمت بالبخند:غذا بخورم, گل کجاست! / نقي:اون چيه! بلند شدي اومدي اينجا , اونجوري خودتو ول کردي. / ارسطو ب جمع شان مي آيد. / رحمت: ول کردم؟/
سايه سادات ツ
97/4/10
کفش هاي مکاشفه
نقي:آره, چيه ول کردي خودتو, آخه بد نيست! پشم و پوک پاتو ريختي بيرون/ رحمت:شلوار کوتاه نيس, حالا انقده پا معلومه / نقي:همين انقد انقد ميره بالا, ميني ژوپ ميشه عزيز من!/ رحمت: داداش من اينو جوراب پا کردم, قشنگ کشيدم بالا, مشکل اينو کوچيکتر کنم./ نقي:همين! نفس کار تو زشته! ميدوني دارم چي ميگم!!/ ارسطو: نقي جان! اينجا الان گرمه, مده يه همچين شلوارکي, همه ميپوشن! / .
کفش هاي مکاشفه
نقي: آخه گرمه, اينکه نبايد پاچه بزه برداره , بياره وسط سفره!! / رحمت: باشه داداش! من الان ميرم اينو ميکنم برات, باشه/ ارسطو:برو برو سريع عوض کن لباستو, اين دلش از يه جاي ديگه پره!/ نقي:ب جان پسرخاله گوش بده, من دارم بخاطر خودش ميگم, فردا تو ميخاي زن ببري, آيا اون نبايد بدونه يه کسي پشتش هست! آخه شوهر انقد جلف نميشه ک عزيز من ! من اينو ب ولاه دارم برا خودت ميگم, يعني خواهر من اينو پاي بهروز نميکنه!
کفش هاي مکاشفه
رحمت: من ب اين مسله فک نکرده بودم, راس ميگي. الان ميرم درميارم. چشم چشم چشم
.: ام فاطمه :.
:) چه حوصلهاي
سايه سادات ツ
وااااااااي عاشق پايتختم =)=)=)